خاطرات رزمندگان گردان انصارالرسول لشکر 27 قسمت اول
چهارشنبه, 24 دی 1393 ساعت 10:08
این مورد را ارزیابی کنید
(6 رای‌ها)

"خاطرات دفاع"
        السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

روز بیست‌وهشتم اسفند 1365 با دو دسته از گروهان شهادت گردان انصارالرسول (ص) خط پدافندی شلمچه را از گردان حبیب‌ بن مظاهر تحویل گرفتیم. داخل کانال، فاصلة ما تا نیروهای دشمن در بعضی نقاط به 50 متر می‌رسید و ما به راحتی نیروهای پیاده و واحدهای مکانیزة دشمن را می‌دیدیم. برادران دسته هم از فردای آن روز، با آتش دقیق، عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بودند.
شب تحویل سال نو فرا رسید. آن ‌شب، هنگام تحویل سال، کل خط ایران هم‌زمان شروع به تیراندازی کردند و دشمن که می‌دانست این سر و صدا به علت تحویل سال است، فقط به شلیک چند منوّر اکتفا کرد. ما پشت خاکریز اول که خط اول ما بود، یک خاکریز دیگر هم داشتیم که نیروها اغلب در پشت آن استراحت می‌کردند. آن روز همراه برادران سیداحمد نبوی و حسن قاسمی و برادر علی اسماعیلی که یک امدادگر ماهر و جگردار و از طرفی پیک گروهان بود، از پشت خاکریز دوم به سمت خاکریز اول و کانال به راه افتادیم تا سال نو را به بچه‌های جلو تبریک بگوییم. بعد از یک ساعت که با بچه‌ها بودیم، درست در لحظه‌ای که از کانال خارج شدیم، یک خمپارة سرگردان از راه رسید و در بین ما چهار نفر منفجر شد. همگی مجروح شدیم. از آن‌جا تا اورژانس هم راه زیادی بود. در بین ما، کسی که می‌توانست راه برود، سید احمد نبوی بود که از ناحیة دهان و دندان ترکش خورده بود. سید بلند شد و رفت به سمت اورژانس. چند دقیقه‌ای گذشت تا با آمبولانس برگشت. در همین فاصله، چندین خمپارة دیگر هم در اطرافمان به زمین نشست. در اورژانس صحرایی، هر یک را به طرفی بردند و ما دیگر هم‌دیگر را ندیدیم. من از آن‌جا به بیمارستان شهید بقایی اهواز و سپس به تبریز اعزام شدم. سپس در تهران به بیمارستان شهید فیاض‌بخش منتقل شدم. در بیمارستان بودم که بچه‌ها خبر شهادت علی اسماعیلی را که پیک گروهان بود و با هم مجروح شده بودیم، برایم آوردند. همان‌جا یادم افتاد که یک روز به من گفته بود: "در عملیات تکمیلی کربلای 5، یک نفر از ناحیة سینه مجروح شده بود و من می‌دانستم که اگر سینه‌اش هوا بکشد، شهید می‌شود. به همین علت، انگشتم را باندپیچی کردم و در سوراخ سینه‌اش فرو بردم و تا اورژانس که 12 کیلومتر بود، به همین شکل ماندم تا سرانجام نجات پیدا کرد."  
عجیب این بود که اسماعیلی خودش هم همین‌طور شهید شده بود. ترکش، سینه‌اش را دریده بود و کسی نبود که مانع هوا کشیدن سینه‌اش شود.

منبع:     ماآن جابودیم

کتاب خاطرات رزمندگان گردان انصارالرسول لشکر27

 

بازدید 1427 بار

موارد مرتبط

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید